کد مطلب:29300 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:108

غروی اصفهانی












.

4076. آیة اللَّه غروی اصفهانی می گوید:


باده بده - ساقیا - ولی ز خُمّ غدیر
چنگ بزن - مطربا - ولی به یاد امیر


تو نیز - ای چرخ پیر - بیا ز بالا به زیر
دادِ مسرّت بده، ساغر عشرت بگیر


بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد
كه زُهره در آسمان به نغمه دمساز شد


محیط كَون و مكان، دایره ساز شد
سَرور روحانیان، هوالعلیُّ الكبیر


نسیم رحمت وزید، دهر كهن شد جوان
نهال حكمت دمید، پُر ز گل ارغوان


مَسند حشمت رسید، به خسرو خسروان
حجاب ظلمت درید ز آفتاب منیر


وادی خُمّ غدیر، منطقه نور شد
یا ز كف عقل پیر، تجلّی طور شد


یا كه بیانی خطیر، ز سرّ مستور شد
یا شده در یك سریر، قران شاه و وزیر


شاهد بزم ازل، شمع دل جمع شد
تا افق لم یزل، روشن از آن شمع شد


ظلمت دیو و دَغَل، ز پرتوش قمع شد
چو شاه كیوانْ محل، شد به فراز سریر


چون به سر دست شاه، شیر خدا شد بلند
به تارك مِهر و ماه، ظلّ عنایت فكند


به شوكتِ فرّ و جاه، به طالعی ارجمند
شاه ولایتْ پناه، به امر حق، شد امیر


مژده كه شد میر عشق، وزیر عقل نخست
به همّت پیر عشق، اساس وحدت درست


به آب شمشیر عشق، نقش دوئیّت بشُست
به زیر زنجیر عشق، شیر فلك شد اسیر


فاتح اقلیم جود، به جای خاتم نشست
یا به سپهر وجود، نیّر اعظم نشست


یا به محیط شهود، مركز عالم نشست
روی حسود عنود، سیاه شد همچو قیر


صاحب دیوان عشق، عرش خلافت گرفت
مسند ایوان عشق، زیب و شرافت گرفت


گلشن خندان عشق، حُسن ولطافت گرفت
نغمه دستان عشق، رفت به اوج اثیر


جلوه به صد ناز كرد، لیلی حُسن قِدَم
پرده ز رُخ باز كرد، بدر منیر ظُلَم


نغمه گری ساز كرد، معدن كلّ حِكَم
یا سخن آغاز كرد، عَنِ اللَّطیفِ الخَبیر:


به هر كه مولا منم، علی است مولای او
نسخه اسما منم، علی است طُغرای او


سرّ معمّا منم، علی است مَجلای او
محیط انشا منم، علی مدار و مدیر


طور تجلّی منم، سینه سینا علی است
سرّ أنا اللَّه منم، آیت كبرا علی است


دُرّه بیضا منم، لؤلؤ لا لا علی است
شافع عُقبا منم، علی مُشار و مُشیر


حلقه افلاك را سلسله جنبان، علی است
قاعده خاك را اساس و بنیان، علی است


دفتر ادراك را طراز و عنوان، علی است
سیّد لولاك را علی وزیر و ظهیر


دایره كُنْ فَكان، مركز عزم علی است
عرصه كَون و مكان، خطّه رزم علی است


در حرم لا مكان، خلوت بزم علی است
روی زمین و زمان، به نور او مُستنیر


قبله اهل قبول، غُرّه نیكوی اوست
كعبه اهل وصول، خاك سر كوی اوست


قوس صعود و نزول، حلقه ابروی اوست
نقدِ نفوس و عقول، به بارگاهش حقیر


طلعت زیبای او، ظهور غیبِ مصون
لعل گُهرزای او مصدر كاف است و نون


سرّ سویدای او، منزّه از چند و چون
صورت و معنای او، نگنجد اندر ضمیر


یوسف كنعان عشق، بنده رخسار اوست
خضر بیابان عشق، تشنه گفتار اوست


موسیِ عمران عشق، طالب دیدار اوست
كیست سلیمان عشق؟ بر درِ او یك فقیر


ای به فروغ جمال، آینه ذوالجلال!
«مفتقر» خوش مقال، مانده به وصف تولال


گر چه بُراق خیال، در تو ندارد مجال
ولی ز آب زلال، تشنه بود ناگزیر.[2].









    1. محمّد حسین غروی اصفهانی، فرزند حاج محمّد حسن اصفهانی و معروف به «آیة اللَّه كُمپانی»، در دوم محرّم سال 1269 در كاظمین به دنیا آمد و در بیست سالگی به نجف مهاجرت كرد و در درس مرحوم شیخ محمّد كاظم آخوند خراسانی شركت جست. او پس از درگذشت آخوند به تدریس پرداخت. از وی حدود 25 اثر باقی مانده است كه در مباحث فقه، اصول، فلسفه و شعر است. وی، روز پنجم ذی حجه سال 1361 درگذشت.
    2. دیوان محمد حسین غروی اصفهانی:28 - 26.